پرنده ای کنار من نمانده است
من سایه ای هستم که ترا بی نهایت دوست دارد
سایه ای که نمی تواند به روشنایی گراید
سایه ای که نمی تواند سخن بگوید
سایه ای که تنها با توست
سایه ای که اسیر تنهائیست
سایه ای که همه جا با توست اما تو قادر به یافتن آن نیستی
سایه ای که در طلوع عشق تو میمیرد و در عمق نگاه تو می خوابد .
اگر تو کوه باشی
پیش سنگینی نگاه تو آب خواهم شد
اگر تو خورشید باشی
پیش پیشانی بلندت خاک خواهم شد
اگر تو ستاره باشی
پیش زیبائیت دیده میگشایم
و تمامی وجودم را چشم میکنم
اگر تو آسمان باشی
آه خواهم کشید تا بر پیکر تو ٬
ابر شوم و در آغوشت کشم
تا در آغوش تو بگریم
و آنگاه آرام بمیرم .