<< یکرنگ >>




همه چیز تکرار است

عشق سیاه است ٬ محبت بیرنگ است

زندگی یکنواخت ٬ زیستن غم انگیز است

عشق ورزیدن گناهست ٬ موج است ٬ بیهوده است

سفر کردن ٬ به مقصد رسیدن ٬ بهانه است

 امید داشتن به یک سراب ٬ چه خیال انگیز است

زندگی تکرار است ٬ من این کلام را روی سنگ آبی آسمان خواندم

چه تلخ گریستم ٬ زندگی زیستن تنهائیست

<< همدردی >>




هیچکس با من تنها همدردی نمی کند

هیچکس با فریاد نا آشنای من هم صدا نشد

هیچکس مرا پناه نداد

هیچکس در انجمن پروانگان دعوتم نکرد

زیرا تو خوب میدانی که دنیا کوچک است

و قلب من نیز کوچکتر

و تو هیچگاه نامت را به من نگفتی

که با این قلب کوچک تو را آشیان دهم .

<< به یادم نیست : >>




دیروز را به یاد نمی آورم


و امروز را نمیدانم چه روزیست

شاید امروز آئینه ای از دیروز من باشد

و شاید تمامی روزهای گذشته ام

هر چه هست نمی دانم

ولی به زیستن ادامه می دهم

و امروز را به روزهای گذشته می سپارم

و دیگر نمی دانم که روزها چگونه اند

نمی خواهم بدانم که عشق چیست

آیا همبستگی با زندگی دارد یا نه .